سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دالان عشق

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دیشب دلم گرفته بود...

    نظر

دیشب دلم گرفته بود مثل هوای بارونی

دلم هواتو کرده بود هوای شیرین زبونی

دلم می خواست گریه کنم بگم که سخته تنهایی

ای همان آشنا پیشم می مونی

نمی دونم کجایی چه حالی و چه می کنی

ولی صدات تو گوشمه می گی اینجا می مونی

رفتم کنار پنجره گفتم شاید ببینمت

دیدم محال دیدنت چون گل بابو ببینمت

رو صندلی نشستم و یهو دیدم یه قاصدک اومد پیشم

خبری آوردی ای آشنا؟

رازی  رو بهت بگم

گفتم بگو :آهی کشید اول نشست رو شونه هام

یواشکی چشماشو بست تا نبینه اشکام

می گفت که تو یه راه دور وسوت وکور

مسافرینشسته بود مسافر غریب ودل شکسته بود

از تو همش شکوه می کرد با اشک گرم ودل سرد

می گفت یادت می یاد اون روزهای آخریه

چقدر دلش می خواست که تو نگاش کنی صداش کنی

بهش بگی دوسش داری به هیچ شرطی تنهاش نگذاری

 تا امدم بهش بگم برو بگو دوسش دارم پاش می شینم

دیدم که او رفته بود ومن دارم خواب می بینم